شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
وقت آن است که مأمورِ اجل را بِشِناسیدآمدم تا پـسـرِ شـیـرِجـمـل را بِـشـِناسید رجزم هست أناأبن الحسن؛ و باید از این پسمعنیِ ضربه و آسیب وخلل را بِشِناسید
یک نصیحت به شما دارم و پیش از طلبِرزمباید اول نسَب و جا و محل را بِشِناسید جنگ با هاشمیون؟!فرصت آن است که کاملحیـدریـون وشجاعـانِ ازل را بِشِناسید آمـدم تا پس از آشـفـتـگیِ کـوفی خـائناوجِ حـدّأکـثـریِ حـدّاقـل رابِـشـِـناسـیـد زره اندازهٔ من نیست نباشد!هدف عشق استدردل معـرکهها مردِعـمل را بِشِناسید أیـهـاالـنـاس لَـعـیـنـنـد یـزید و عمرسعدآمدم تا پـسـرِلات وهُـبـل را بِشِـناسـید شک ندارم که اگر تیربه تابوت پدرخوردقصدش اینبوده خداوند کهیل را بِشِناسید عاشق شهدِ شهادت شدم وتـشنه رسیدمتاکه مرغوبترین نوعِ عسل را بِشِناسید شده ابیاتِتـنم غـرقِ هجـاهـایِ کـشـیدهقبلِ این مرثیهباید که غزل را بِشِناسید!